دیروز و امروز مکتب اتریش
راندالهالکومب
در این شماره مقدمه کتاب پانزده اقتصاددان بزرگ اتریشی از نظر خوانندگان میگذرد. بخشهای دیگر این کتاب به تدریج در همین صفحه منتشر خواهد شد.
یکایک افرادی که در این کتاب به آنها پرداخته شده، روند تکوین اقتصاد اتریشی را به مسیرهایی راندهاند که از صرف بیان آنها از نظریه اقتصادی فراتر میروند.
در پایان سده بیست میلادی، مکتب اقتصاد اتریشی تاثیری معنادار را هم بر رشد اقتصاد دانشگاهی و هم بر کاربرد نظریه اقتصادی در سیاستهای عمومی به جا میگذارد. تعداد روزافزونی از اساتید اقتصاد، ایدههای بنیادین اقتصاد اتریشی را میپذیرند و مجلات دانشگاهی، بیش از پیش به آن توجه میکنند.(1) نیم قرن پیش، اقتصاددانان آکادمیک انگشتشماری بودند که حتی با مکتب اتریش - مگر به گونهای سطحی - آشنا میشدند و بیشتر آنانی که این مکتب را میشناختند، از در مخالفت با روشها و نتایجش برمیآمدند. امروز ایدههای اقتصاد اتریشی به جریان اصلی تفکر اقتصادی نزدیکتر شدهاند، نه به این خاطر که اقتصاد اتریشی دگرگون شده، بلکه به این سبب که اقتصاد جریان اصلی به سوی دیدگاه اتریشی حرکت کرده است. انتقالی شبیه به این در سپهر سیاستهای عمومی نیز رخ داده است. دلالتهای سیاستی اقتصاد اتریشی که روزگاری افراطی پنداشته میشدند و با آنها مخالفت میشد، اکنون درست شمرده میشوند و با روی باز از آنها استقبال میشود. در این میان، مکتب اتریش به گونهای روزافزون در مقام نیرویی فکری رخ نموده است.
راست است که نظریه آشوب از رشته پست و مایوسکننده هواشناسی آغاز شد. چرا به نظر میرسد که برای تمام هواشناسان پیشبینی هوا غیرممکن است - در حالی که آنها کامپیوترهای قدرتمندتر و اطلاعات بیشتری دارند؟ دو دهه پیش ادوارد لورنز، متخصص هواشناسی در دانشگاه امآیتی با این کشف که حتی تغییری کوچک در آب و هوا میتواند تغییرات بعدی ویرانگر را موجب شود، به سمت نظریه آشوب کشیده شد. او با نامیدن آن به اثر پروانهای قصد داشت بگوید اگر یک پروانه پرهایش را در برزیل تکان دهد، همین میتواند موجب یک توفان در تگزاس شود. از آن پس این کشف که عوامل کوچک و غیرقابل پیشبینی میتوانند موجب اثرات آشوبناک و حیرتآور شوند در دیگر حیطههای به ظاهر بیارتباط علم توسعه یافت.
*