ولفگانگ آمادئوس موتسارت (۱۷۵۶ – ۱۷۹۱) آثار فراوانی خلق کرده که بیاغراق همه آنها از شاهکارهای موسیقی کلاسیک هستند. موتسارت در سال ۱۷۸۷ ظرف شش هفته سه سمفونی آخر خود را خلق کرد.
سمفونیهای شماره ۳۹، ۴۰ و ۴۱ حال و هوای کمابیش مشابهی دارند: از شور و هیجانی بیکران تا حسرت و اندوهی پنهان. درآمد سمفونی چهلم به ویژه از محبوبترین قطعات تاریخ موسیقی شناخته میشود.
حدود یک قرن پس از مرگ موتسارت، یوهانس برامس (۱۸۳۳ – ۱۸۹۷) آهنگسازی که رهبر ارکستر و موسیقیشناس برجستهای هم بود، افزون بر فرم تازه سه سمفونی، بر پیوند درونی آنها نیز تأکید کرد. او سه سمفونی آخر موتسارت را از اولین سمفونی بتهوون "انقلابیتر" میدانست.
از اوایل قرن بیستم بسیاری از موسیقیشناسان و رهبران ارکستر سه سمفونی را در پیوند با هم دیدند و مایل بودند آنها را در کنار هم بشنوند.
برای نمونه گوستاو مالر (۱۸۶۰ – ۱۹۱۱) که
علاوه بر آهنگسازی، رهبر ارکستری معتبر بود، سه سمفونی را در یک برنامه اجرا کرد. بعدها کارل بوم، لورین مازل و چند
رهبر ارکستر دیگر هم این تجربه را تکرار کردند. در روزگار نزدیک به ما هم این سنت
از سوی رهبرانی مانند دانیل بارنبویم یا سایمون رتل ادامه یافته است
کیتارو و سازی به نام احساس
موسیقی کیتارو نوعی موسیقی مدیتشن یا تمرکز برای رهایی از فکر و ذکرهای روزمره است که در کنار فراگیری و اقبال غربیها و به خصوص مردم آمریکا به عرفانهای شرق دور توانست موجی از اقبال به این گونه موسیقایی را به سوی خود جلب و جذب کند. یکی از رموز اقبال به این نوع موسیقی از سوی ایرانیان را نیز باید در همین نکته جست وجو کرد، چرا که مردم ایران در یکی دو دهه اخیر اقبال کم سابقهای به این گونه کلاسها و افراد نشان دادهاند و بازار کلاسهای یوگا و مدیتیشن در ایران از جمله پولسازترین شاخههای خدماتی به شمار میرود. همچنان که موسیقی چهرههایی چون یانی، ونجلیز و ژان میشل ژار در زمره پرمخاطبترین موسیقیهای بیکلام در ایران به شمار میرود.
کیتارو از پیشگامان موسیقی معروف به نیو ایج است و البته موسیقیای ملودی محور که خط اصلیاش را بیش از آنکه از ارکستراسیون و سازآرایی بگیرد، از ملودی میگیرد. به همین دلیل سازهای ملودیکی چون ویلن و پیانو در این ارکستر نقش محوری دارند. جدای از آنکه او در بهرهگیری از سازهای کوبهای هم سعی کرده از امکانات خوبی استفاده کند. بقیه سازها و نیز گروه کر به کار نوعی پرسپکتیو میدهند که خاص این گونه موسیقایی است. فضایی که خیال تماشاگر و شنونده را به دنیایی ماورایی و بکر پرتاب میکند.
در کنار موسیقی اجرا شده، شخص کیتارو نیز بازیگری به تمام معناست و حسی اشراقی از اجرای موسیقی خود را به مخاطب انتقال میدهد. او با بهرهگیری از بازی بدن و صورت و در اجرای سینتی سایزر و به خصوص اشاره به قلب با دست چپ و انتقال حس خود به تماشاگر در حالی که با دست راست بر شاسیهای سینتی سایزر مینوازد، مصداق بارز این ضربالمثل است که " آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند".