نظریه آشوب - بررسی در زمینه ریاضیات و اقتصاد - بخش 2
نتیجه در مورد آب و هوا و در مورد بسیاری دیگر جنبههای عالم، این است که اینها از اساس قابل پیشبینی نیستند، فارغ از اینکه چه مقدار اطلاعات در کامپیوترها روی هم انباشته شود. این فیالواقع «آشوب» نیست چون اثر پروانهای بالاخره الگوهای علی را میپذیرد اگرچه همراه با پیچیدگی بسیار، اما حتی اگر این الگوها نیز شناخته شوند، چه کسی در جهان میتواند پر زدن یک پروانه را پیشبینی کند؟
باور به اینکه بازار نسبت به آینده واقف است یا اینکه نسبت به هر «توزیع احتمالاتی» آینده دانش کامل دارد، با این فرض احمقانه همراه است که هر آنچه در بازار واقعی سرمایه رخ میدهد «تصادفی» است و این یعنی قیمت هیچ سرمایهای ربطی به قیمت هر سرمایه دیگری در گذشته یا آینده ندارد، اما حقیقتی قاطع در تاریخ بشر این است که همه اتفاقات تاریخی به هم مربوطند، که الگوی علت و معلولی در همه اتفاقات بشری سرایت دارد، که کوچکترین چیزها به هم مربوطند و هیچ چیز تصادفی نیست.
با توجه به اعتبار زیادی که نظریهپردازان آشوب داشتند، آنها کار زیادی در جهت تقبیح این فرضیات و ملامت تلاشهایی کردند که به دنبال محاسبات صرف آماری برای اتفاقات واقعی دنیای واقعی بودند؛ بنابراین نظریهپردازان آشوب مخالف فن آماری معمول «یکنواختسازی» اطلاعات هستند که بر اساس آن مثلا متوسط دادههای ماهانه را برای دوازده ماه به دست میآورند؛ اطلاعات مربوط به قیمتها، تولید، اشتغال و غیره. در تلاش برای محدود کردن «عناصر تصادفی» ناهموار و جدا کردن آنها از الگوهای اقامه شده، متخصصان آمار به صورت غیر عمد اطلاعات کاملا واقعی که باید مورد آزمون قرار میگرفت را به دور میریزند.
این بدان معنا نیست که همه ادعاهای فلسفی نظریه آشوب را باید یکجا پذیرفت، خصوصا ادعاهای برخی نظریهپردازان مبنی بر اینکه طبیعت نامتعین است، یا اینکه اتمها یا مولکولها «ارادههای آزاد» دارند. تنها مکتب اتریش میتواند به نظریهپردازان آشوب درود فرستد که از درون، حملهای مقدس به اقتصاد ریاضیاتی ارتدوکس کرده است.
***
راست است که نظریه آشوب از رشته پست و مایوسکننده هواشناسی آغاز شد. چرا به نظر میرسد که برای تمام هواشناسان پیشبینی هوا غیرممکن است - در حالی که آنها کامپیوترهای قدرتمندتر و اطلاعات بیشتری دارند؟ دو دهه پیش ادوارد لورنز، متخصص هواشناسی در دانشگاه امآیتی با این کشف که حتی تغییری کوچک در آب و هوا میتواند تغییرات بعدی ویرانگر را موجب شود، به سمت نظریه آشوب کشیده شد. او با نامیدن آن به اثر پروانهای قصد داشت بگوید اگر یک پروانه پرهایش را در برزیل تکان دهد، همین میتواند موجب یک توفان در تگزاس شود. از آن پس این کشف که عوامل کوچک و غیرقابل پیشبینی میتوانند موجب اثرات آشوبناک و حیرتآور شوند در دیگر حیطههای به ظاهر بیارتباط علم توسعه یافت.
*
دانلود مقاله - درون سازمانهای دیجیتالی چه می گذرد؟
قسمت دوم
یکی از ویژگیهای افراد با هوش هیجانی بالا، کنترل، به تاخیر انداختن یا از بین بردن تکانهها یا همان فشارهایی است که مانع رسیدن به اهداف میشوند. آنهایی که هوش هیجانی بالا دارند، به ندرت نگرش و اهداف بلندمدشت خود را رها میسازند. کنترل حالت روانی برای هر فردی غیرممکن است؛ اما میتواند زمانی را که فرد در آن وضعیت روانی خوب یا بد قرار دارد، تحت کنترل داشته باشد. تعادل میان این دو حالت روانی، نحوه و سرشت زندگی را پایهگذاری میکند.
هوش هیجانی
بدون شک کمتر کسی پیدا میشود که بگوید نمیخواهم از احساسات و عواطف خود و دیگران مطلع شوم. چه کسی میتواند از این همه کاربردی که هوش هیجانی دارد چشمپوشی کند. اگر به کاربرد هوش هیجانی و آثار مهم آن در زندگی و کار پی ببرید، آنگاه نگاهتان به مقوله هوش تغییر خواهد کرد و مطمئنم به سرعت در پی کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه خواهید بود.
ما برای موفقیت و قبولی در دانشگاه نیازمند بهره هوشی (IQ) هستیم؛ ولی برای موفقیت در زندگی فردی و کاری، به هوش هیجانی (EQ) نیاز داریم. این مطلب را دو روانشناس به نامهای دکتر پیتر سالووی و دکتر جان مهیر در خصوص هوش هیجانی مطرح کردند. آنها میگویند هوش هیجانی به قابلیتهایی مانند درک عواطف شخصی، همدلی با احساسات دیگران و اداره کردن عواطف خود و دیگران بستگی دارد.
افراد باهوش
حال که با کاربرد و
تاثیرات هوش هیجانی تا حدودی آشنا شدید، بهتر است کمی هم به مقوله هوش (منظورم
همان آیکیو (IQ) است) بپردازیم و ببینیم که
هوش یا همان آیکیو چیست؟ ممکن است بعضیها دارای آیکیو ضعیف باشند، اما وقتی به
زندگی و کارشان نگاه میکنیم واقعا افراد موفقی هستند. اکنون به یک تعریف از هوش
یا همان آیکیو توجه کنید: هوش، مجموعهای از تواناییهایی است که به ما امکان میدهد
تا نسبت به اطراف آگاهی پیدا کنیم و یاد بگیریم که مسائل را حل کنیم. به عبارت
روشنتر، هوش یک ظرفیت شناختی است که امکان کسب دانش، یادگیری و چگونگی حل مساله و
مشکلات را فراهم میسازد. هوش، توانایی است و افراد باهوش آنهایی هستند که به
طریقی مهارتهای مناسب خود را در محیطهای فعلی به دست میآورند. هوش به عنوان
تفاوتهای فردی تعریف میشود و به این موضوع میپردازد که چگونه بعضی افراد در
مقایسه با دیگران، در تحصیل یا برخی زمینهها موفقتر هستند. با بررسی تعریف هوش
هیجانی و هوش معمولی متوجه خواهید شد که هوش هیجانی به مراتب مهمتر از هوش معمولی
است. البته من به خاطر سادگی و اینکه درگیر لغات نشوید، از هوش شناختی یا همان آیکیو
(IQ) با عنوان هوش معمولی یاد کردم. هر چقدر ساده
بگیرید، راحتتر ارتباط برقرار میکنید.
کارکنان بیانگیزه
پایین بودن هوش هیجانی باعث عدم کارآیی، ضعف در قضاوت، تصمیمگیری غلط، جذب کارکنان نامناسب، از دست دادن کارکنان لایق، بیانگیزگی کارکنان، فقدان کار گروهی و نداشتن خودمدیریتی میشود.
در عوض، کسی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار باشد، باعث افزایش کارآیی، قضاوت صحیح، تصمیمگیری هوشمند، استخدام افراد شایسته و حفظ آنها، ایجاد انگیزه در دیگران، کارگروهی قوی و خودمدیریتی نیز میشود.
به نظر شما چرا بسیاری از
سازمانها در کشورهای توسعهیافته ترجیح میدهند کارکنانی داشته باشند که هوش هیجانی
آنان (EQ) نسبت به بهره هوشیشان (IQ)
بیشتر باشد؟ با بررسی تحقیقات صورت گرفته از سوی روانشناسان متوجه خواهیم شد که
عامل موفقیتهای فردی کارکنان 20درصد به بهره هوشی (IQ) و
80درصد دیگر به هوش هیجانی (EQ)
بستگی دارد.
افراد با هوش هیجانی بالا قادرند