نظریه آشوب - موری روتبارد - بخش 2

نظریه آشوب - بررسی در زمینه ریاضیات و اقتصاد - بخش 2


نتیجه در مورد آب و هوا و در مورد بسیاری دیگر جنبه‌های عالم، این است که اینها از اساس قابل پیش‌بینی نیستند، فارغ از اینکه چه مقدار اطلاعات در کامپیوترها روی هم انباشته شود. این فی‌الواقع «آشوب» نیست چون اثر پروانه‌ای بالاخره الگوهای علی را می‌پذیرد اگرچه همراه با پیچیدگی بسیار، اما حتی اگر این الگوها نیز شناخته شوند، چه کسی در جهان می‌تواند پر زدن یک پروانه را پیش‌بینی کند؟


* نتیجه نظریه آشوب این نیست که جهان واقعی آشوبناک یا اساسا غیرقابل‌پیش‌بینی یا نامتعین است، بلکه یعنی در عمل بسیاری مسائل قابل پیش‌بینی نیستند و خصوصا ابزارهای ریاضی همچون حساب دیفرانسیل که سطوح صاف و تغییرات بی‌نهایت کوچک را مفروض می‌گیرند، در مواجهه با بخش بزرگی از جهان واقع خدشه‌ می‌پذیرند.
نظریه آشوب وقتی در مورد اتفاقات انسانی همچون کارکرد بازار سرمایه به کار می‌رود، چالش‌های حتی بیشتری را موجب می‌شود. اینجا نظریه‌پردازان آشوب، مستقیما نظریه نئوکلاسیک بازار سرمایه که فرض می‌کند انتظارات بازار «عقلایی» است را به چالش می‌کشند. [نظریه نئوکلاسیک] نسبت به آینده خود را واقف نشان می‌دهد و بنابراین اگر همه قیمت‌های بازار سرمایه یا کالا، نماینده دانش کامل از آینده باشد، در این صورت الگوی قیمت‌های بازار سرمایه باید کاملا تصادفی و بی‌معنا باشد زیرا همه دانش‌ بنیادی پس پشت آن، شناخته و در قیمت‌ها لحاظ شده است.

باور به اینکه بازار نسبت به آینده واقف است یا اینکه نسبت به هر «توزیع احتمالاتی» آینده دانش کامل دارد، با این فرض احمقانه همراه است که هر آنچه در بازار واقعی سرمایه رخ می‌دهد «تصادفی» است و این یعنی قیمت هیچ سرمایه‌ای ربطی به قیمت هر سرمایه دیگری در گذشته یا آینده ندارد، اما حقیقتی قاطع در تاریخ بشر این است که همه اتفاقات تاریخی به هم مربوطند، که الگوی علت و معلولی در همه اتفاقات بشری سرایت دارد، که کوچک‌ترین چیزها به هم مربوطند و هیچ چیز تصادفی نیست.


با توجه به اعتبار زیادی که نظریه‌پردازان آشوب داشتند، آنها کار زیادی در جهت تقبیح این فرضیات و ملامت تلاش‌هایی کردند که به دنبال محاسبات صرف آماری برای اتفاقات واقعی دنیای واقعی بودند؛ بنابراین نظریه‌پردازان آشوب مخالف فن آماری معمول «یکنواخت‌سازی» اطلاعات هستند که بر اساس آن مثلا متوسط داده‌های ماهانه را برای دوازده ماه به دست می‌آورند؛ اطلاعات مربوط به قیمت‌ها، تولید، اشتغال و غیره. در تلاش برای محدود کردن «عناصر تصادفی» ناهموار و جدا کردن آنها از الگوهای اقامه شده، متخصصان آمار به صورت غیر عمد اطلاعات کاملا واقعی که باید مورد آزمون قرار می‌گرفت را به دور می‌ریزند.


بنابراین نظریه آشوب نتایج ویرانگری برای اقتصاد ریاضیاتی دارد. چون اگر نظریه انتظارات عقلایی، منطبق بر جهان واقع نیست، وضعیت در مورد تعادل کل، استفاده از حساب دیفرانسیل در تعیین تغییرات بسیار کوچک، دانش کامل و همه آن‌ ابزارهایی که نئوکلاسیک با زحمت فراهم کرده بود نیز به همین صورت است.
نئوکلاسیک‌ها برای مدتی طولانی دانش ریاضیاتی‌شان و استفاده از فنون پیشرفته محاسباتی‌شان را چماقی برای بی‌اعتبار کردن مکتب اتریشی کرده بودند؛ حال برخی یافته‌های پیشرفته ریاضیات ورق را برگردانده است و به صورت غیرعمد برخی از انتقادات اتریشی مبنی بر غیرواقع‌گرایی و اعوجاج اقتصاد نئوکلاسیک را تایید کرده است.

این بدان معنا نیست که همه ادعاهای فلسفی نظریه آشوب را باید یکجا پذیرفت، خصوصا ادعاهای برخی نظریه‌پردازان مبنی بر اینکه طبیعت نامتعین است، یا اینکه اتم‌ها یا مولکول‌ها «اراده‌های آزاد» دارند. تنها مکتب اتریش می‌تواند به نظریه‌پردازان آشوب درود فرستد که از درون، حمله‌ای مقدس به اقتصاد ریاضیاتی ارتدوکس کرده‌ است.


***


خواندن نظریه آشوب بخش 1



نظریه آشوب - موری روتبارد - بخش 1

نظریه آشوب

تباهی اقتصاد ریاضیاتی از درون؟



 قسمت اول

داغ‌ترین عنوان در ریاضیات، فیزیک و علومی این‌چنین «نظریه آشوب» است. این نظریه به جهت دلالت‌هایش نظریه‌ای تند به نظر می‌رسد اما هیچ‌کس آن را متهم به غیرریاضیاتی بودن نمی‌کند چون محاسبات پیچیده‌ و نمودارهای پیشرفته کامپیوتری را در بر دارد و عملا در مرزهای دانش ریاضیات است.

با نگاهی عمیق‌تر می‌توان گفت نظریه آشوب واکنشی در برابر تلاش‌ها، سرمایه‌ها و امیدهایی است که برای دهه‌ها بر سر موضوعاتی گذاشته شد که در پی نفوذ کردن به لایه‌های عمیق‌تر اتمی و لایه‌های بیرونی‌تر کهکشان‌ها بود. نظریه آشوب تمرکز علمی را در پایان به جهان «میکروسکوپی‌ای» بازگرداند که برای همه ما آشنا است.

راست است که نظریه آشوب از رشته پست و مایوس‌کننده هواشناسی آغاز شد. چرا به نظر می‌رسد که برای تمام هواشناسان پیش‌بینی هوا غیرممکن است - در حالی که آنها کامپیوترهای قدرتمندتر و اطلاعات بیشتری دارند؟ دو دهه پیش ادوارد لورنز، متخصص هواشناسی در دانشگاه ام‌آی‌تی با این کشف که حتی تغییری کوچک در آب و هوا می‌تواند تغییرات بعدی ویرانگر را موجب شود، به سمت نظریه آشوب کشیده شد. او با نامیدن آن به اثر پروانه‌ای قصد داشت بگوید اگر یک پروانه پرهایش را در برزیل تکان دهد، همین می‌تواند موجب یک توفان در تگزاس شود. از آن پس این کشف که عوامل کوچک و غیرقابل پیش‌بینی می‌توانند موجب اثرات آشوبناک و حیرت‌آور شوند در دیگر حیطه‌‌های به ظاهر بی‌ارتباط علم توسعه یافت.


*


نظریه آشوب - بخش 2

کاربرد هوش هیجانی و آثار مهم آن در زندگی و کار - قسمت دوم

قسمت دوم


یکی از ویژگی‌های افراد با هوش هیجانی بالا، کنترل، به تاخیر انداختن یا از بین بردن تکانه‌ها یا همان فشارهایی است که مانع رسیدن به اهداف می‌شوند. آنهایی که هوش هیجانی بالا دارند، به ندرت نگرش و اهداف بلندمدشت خود را رها می‌سازند. کنترل حالت روانی برای هر فردی غیرممکن است؛ اما می‌تواند زمانی را که فرد در آن وضعیت روانی خوب یا بد قرار دارد، تحت کنترل داشته باشد. تعادل میان این دو حالت روانی، نحوه و سرشت زندگی را پایه‌گذاری می‌کند.

افراد باهوش هیجانی بالا قادرند از هر دو حالت روانی خویش (ثبات روانی- تنزل روانی) در شرایط مناسب استفاده کنند. اگر این گونه افراد در مواجهه با فرد خاصی عصبانی شوند یا بخواهند ابراز انزجار کنند، به راحتی می‌توانند شرایط را به سمت جنبه مثبت تغییر دهند. این افراد به جای تخلیه خشم، توجه خود را معطوف به خونسردی و حفظ آرامش می‌کنند و غضب خود را فرو می‌برند. این نوع توانایی برای کنترل و تغییر شرایط، موجب می‌شود از آثار زیانبار اضطراب و افسردگی ناشی از آن در امان باشید.
بهبود روابط خود با دیگران
چرا برخی افراد در مقایسه با سایرین به نظر می‌رسد در کارشان موفق‌ترند؟ علت واقعی آن چیست؟ آیا به شانس افراد بستگی دارد؟
با بررسی اولیه، عامل اصلی برتری این فرد نسبت به دیگران، به هوش هیجانی ارتباط پیدا می‌کند. هوش هیجانی که غالبا آن را ضریب هیجانی نیز می‌نامند، به مجموعه‌ای از توانایی‌هایی اطلاق می‌شود که موجب بهبود روابط شما با خود و دیگران می‌شود.
هوش معمولی یا همان IQ ذاتی و ثابث است؛ اما هوش هیجانی، اکتسابی و دست‌یافتنی است و انسان‌ها قادرند مهارت‌های افزایش آن را بیاموزند. ویلیام بنیس، نویسنده مشهور بین‌المللی و کارشناس رهبری سازمان می‌گوید: «یافته‌های مطالعاتم نشان می‌دهد در تعیین رهبری سازمان، نقش هوش هیجانی در مقایسه با هوش شناختی بارزتر است». وی در ادامه می‌گوید: «هوش شناختی زیربنای همه قابلیت‌ها و پیشرفت‌هایی شناخته می‌شود که در یک زمینه یا شغل خاص باعث موفقیت می‌شود؛ ولی هیچ‌گاه از شما یک ستاره نمی‌سازد. در حالی که هوش هیجانی قادر به انجام این کار است».
قابلیت‌های هوش هیجانی
دکتر دانیل گلمن در پژوهشی که در رابطه با حدود 200 سازمان بزرگ جهانی انجام داد، متوجه شد که هرچند ویژگی‌های متعارف مانند هوش، استقامت، اراده و چشم‌انداز، لازمه مدیریت و رهبری اثربخش هستند، اما این ویژگی‌ها برای تضمین موفقیت یک رهبر، کافی به نظر نمی‌‌آیند. او به این نتیجه رسید که برای موفقیت در رهبری، برخوردار بودن مدیر از هوش هیجانی، قابلیتی بسیار مهم و لازم است.
مدیران عالی از هوش هیجانی بالایی برخوردارند
یافته‌های جدید نشان می‌دهد عملکرد کارکنانی که دارای وجدان کاری و احساس وظیفه‌شناسی بالایی هستند، اما فاقد هوش هیجانی و اجتماعی هستند، در مقایسه با کارکنان مشابهی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، ضعیف‌تر است. به‌طور میانگین کارکنان برتر، 27 درصد بیشتر نسبت به کارکنان مشابه خود از قابلیت‌های شناختی برخوردارند. این گروه نسبت به کارکنان دیگر 53 درصد بیشتر صلاحیت اجتماعی و هیجانی دارند.
مدیران و رهبرانی که عملکرد عالی دارند، نسبت به سایر مدیران از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند.

کاربرد هوش هیجانی و آثار مهم آن در زندگی و کار - قسمت اول

هوش هیجانی

بدون شک کمتر کسی پیدا می‌شود که بگوید نمی‌خواهم از احساسات و عواطف خود و دیگران مطلع شوم. چه کسی می‌تواند از این همه کاربردی که هوش هیجانی دارد چشم‌پوشی کند. اگر به کاربرد هوش هیجانی و آثار مهم آن در زندگی و کار پی ببرید، آنگاه نگاهتان به مقوله هوش تغییر خواهد کرد و مطمئنم به سرعت در پی کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه خواهید بود.


ما برای موفقیت و قبولی در دانشگاه نیازمند بهره هوشی (IQ) هستیم؛ ولی برای موفقیت در زندگی فردی و کاری، به هوش هیجانی (EQ) نیاز داریم. این مطلب را دو روانشناس به نام‌های دکتر پیتر سالووی و دکتر جان مه‌یر در خصوص هوش هیجانی مطرح کردند. آنها می‌گویند هوش هیجانی به قابلیت‌هایی مانند درک عواطف شخصی، همدلی با احساسات دیگران و اداره کردن عواطف خود و دیگران بستگی دارد.

افراد باهوش

حال که با کاربرد و تاثیرات هوش هیجانی تا حدودی آشنا شدید، بهتر است کمی هم به مقوله هوش (منظورم همان آی‌کیو (IQ) است) بپردازیم و ببینیم که هوش یا همان آی‌کیو چیست؟ ممکن است بعضی‌ها دارای آی‌کیو ضعیف باشند، اما وقتی به زندگی و کارشان نگاه می‌کنیم واقعا افراد موفقی هستند. اکنون به یک تعریف از هوش یا همان آی‌کیو توجه کنید: هوش، مجموعه‌ای از توانایی‌هایی است که به ما امکان می‌دهد تا نسبت به اطراف آگاهی پیدا کنیم و یاد بگیریم که مسائل را حل کنیم. به عبارت روشن‌تر، هوش یک ظرفیت شناختی است که امکان کسب دانش، یادگیری و چگونگی حل مساله و مشکلات را فراهم می‌سازد. هوش، توانایی است و افراد باهوش آنهایی هستند که به طریقی مهارت‌های مناسب خود را در محیط‌های فعلی به دست می‌آورند. هوش به عنوان تفاوت‌های فردی تعریف می‌شود و به این موضوع می‌پردازد که چگونه بعضی افراد در مقایسه با دیگران، در تحصیل یا برخی زمینه‌ها موفق‌تر هستند. با بررسی تعریف هوش هیجانی و هوش معمولی متوجه خواهید شد که هوش هیجانی به مراتب مهم‌تر از هوش معمولی است. البته من به خاطر سادگی و اینکه درگیر لغات نشوید، از هوش شناختی یا همان آی‌کیو (IQ) با عنوان هوش معمولی یاد کردم. هر چقدر ساده بگیرید، راحت‌تر ارتباط برقرار می‌کنید.
کارکنان بی‌انگیزه

پایین بودن هوش هیجانی باعث عدم کارآیی، ضعف در قضاوت، تصمیم‌گیری غلط، جذب کارکنان نامناسب، از دست دادن کارکنان لایق، بی‌انگیزگی کارکنان، فقدان کار گروهی و نداشتن خودمدیریتی می‌شود.

در عوض، کسی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار باشد، باعث افزایش کارآیی، قضاوت صحیح، تصمیم‌گیری هوشمند، استخدام افراد شایسته و حفظ آنها، ایجاد انگیزه در دیگران، کارگروهی قوی و خودمدیریتی نیز می‌شود.

به نظر شما چرا بسیاری از سازمان‌ها در کشورهای توسعه‌یافته ترجیح می‌دهند کارکنانی داشته باشند که هوش هیجانی آنان (EQ) نسبت به بهره هوشی‌شان (IQ) بیشتر باشد؟ با بررسی تحقیقات صورت گرفته از سوی روانشناسان متوجه خواهیم شد که عامل موفقیت‌های فردی کارکنان 20درصد به بهره هوشی (IQ) و 80درصد دیگر به هوش هیجانی (EQ) بستگی دارد.
افراد با هوش هیجانی بالا قادرند